خب سلام عشق فیلم! چه خبرا؟ چه میکنی با فیلم و سریال؟
ببین این سورس کدی که فرستادی مال صفحه شنیده هاپدیا درباره خود **یوزف گوبلز** هست، نه یه فیلم به اسم "گوبلز و پیشوا". احتمالا دنبال اطلاعات درباره خود گوبلز و رابطهش با هیتلری دیگه، درسته؟ بذار برات بگم چه خبره این یارو...
اگه بخوایم یه فیلم از زندگی گوبلز و رابطهش با هیتلر بسازیم، به نظرم باید اسمش رو بذاریم "شیطانِ سخنور، دلبرِ پیشوا". چرا؟ چون این بشر، یوزف گوبلز، یه نابغه به تمام معنا بود تو پروپاگاندا و سخنوری. فکر کن، یه آدم لنگ و مریض که اولش اصلا به هیتلر اعتقادی نداشت، یهو جوری شیفتهی این بابا میشه که میشه دست راست و بلندگوی هیتلر!
داستان از اونجا شروع میشه که گوبلز، این دکتر فیلسوف بدبخت، هرچی تلاش میکنه نویسنده شه به در بسته میخوره. نه کسی کتاباشو چاپ میکنه، نه کسی تئاترهاشو تحویل میگیره. تو همین گیر و دار، تو سال ۱۹۲۴، چشمش میفته به هیتلر و نازیها. اولش باهاشون چپ میفته، ولی کم کم جذب کاریزمای هیتلر میشه. میگن یه سخنرانی از هیتلر میبینه، چنان دگرگون میشه که انگار یه الهام آسمانی بهش رسیده!
بعدش چی میشه؟ میشه گائولایتر برلین، یعنی رئیس نازیهای برلین. اینجا دیگه گوبلزِ واقعی رو میشه دید. یه استراتژیست پروپاگاندای خفن. از پوستر و شعار و راهپیمایی بگیر تا جنگ و دعوا راه انداختن با کمونیستها، همه رو مثل آب خوردن انجام میده تا حزب نازی رو تو برلینِ قرمز اون موقع بالا بکشه. روزنامهی "حمله" رو راه میندازه که فقط فحش و بد و بیراه نثار مخالفاش میکنه. اصلا انگار عاشق جنجال و حاشیهست این بشر.
بعد که هیتلر صدراعظم میشه، گوبلز هم میشه وزیر پروپاگاندا. اینجا دیگه اوج قدرت نماییشه. تمام رسانهها، رادیو، سینما، تئاتر، روزنامه، همه رو قبضه میکنه. هرچیزی که مردم میبینن و میشنون رو فیلتر میکنه و فقط اون چیزی رو به خوردشون میده که هیتلر میخواد. یه ماشین پروپاگاندا راه میندازه که جهنم رو بهشت و بهشت رو جهنم نشون میده. فیلم "پیروزی اراده" لنی ریفنشتال رو یادت نره، اینا همش کار گوبلز بود.
تو فیلم اگه بخوایم نشون بدیم چقدر این بشر تو کارش استاد بود، باید صحنههای سخنرانیهاش رو با آب و تاب نشون بدیم. یه جاهایی انگار واقعا مردم رو هیپنوتیزم میکنه با حرفاش. ولی خب پشت پردهی این سخنوریها، یه آدم بیرحم و سنگدله. همین گوبلز بود که دستور داد کتابهای مخالفان رو آتیش بزنن، هنرمندای مدرن رو "منحط" اعلام کرد، و از همه مهمتر، تو کشتار یهودیها نقش خیلی پررنگی داشت.
رابطهش با هیتلر هم خیلی جالبه. یه جورایی میشه گفت گوبلز عاشق هیتلر بود. تو خاطراتش پره از جملههای عاشقانه درباره پیشوا. هیتلر هم بهش اعتماد زیادی داشت و میدونست گوبلز بهترین کسیه که میتونه افکار نازی رو تو مغز مردم فرو کنه. ولی خب این رابطه هم یه طرف تاریک داشت. هیتلر یه دیکتاتور بود و گوبلز هم یه نوکر مطیع. هرچی هیتلر میگفت، گوبلز بدون چون و چرا انجام میداد، حتی اگه به قیمت نابودی خودش و خونوادهش تموم میشد.
تو سکانسهای آخر فیلم هم باید سقوط برلین و خودکشی گوبلز و زنش رو نشون بدیم. یه پایان تلخ و سیاه برای یه زندگی پر از نیرنگ و فریب. یه جورایی گوبلز نماد واقعی قدرت پروپاگاندای نازیها بود. یه آدم باهوش و بااستعداد که از این استعدادش تو راه اشتباه استفاده کرد و آخرش هم به هیچی نرسید جز مرگ و نفرین تاریخ.
به نظرم فیلم اگه خوب ساخته بشه، میتونه خیلی تکاندهنده باشه. هم نشون بده چطور یه آدم میتونه اینقدر قدرت بگیره و مردم رو شستشوی مغزی بده، هم نشون بده عاقبت نوکری دیکتاتورها چیه. البته که یه همچین فیلمی حواشی زیادی هم خواهد داشت، چون هنوزم خیلیها هستن که طرفدار فکرهای نازیان و از این فیلم خوششون نمیاد.
امیدوارم این تحلیل به درد عشق فیلمیت خورده باشه. بازم سوالی بود، در خدمتم!